یک دانشجوی خجالتی سعی دارد به خانوادهاش در اوهایو برسد، یک مرد خشن عشق اسلحه بدنبال آخرین توئینکی می گردد، و دو خواهر در تلاشند تا به یک شهر بازی برسند. همه آنها در حالی مسیرشان را می پیمایند که کل امریکا از زامبیها پر شده است.
جوانی موفق و آینده دار به نام آدام، در میان دعوای دو ملیونر پر نفوذ قرار می گیرد که هر کدام اداره یک شرکت مهم و استراتژیک را برعهده دارد. اما بزودی وضعیت از این هم وخیم تر شده و آدام حالا وظیفه جاسوسی از طرفین را هم عهده دار می شود و...
یک خانواده ظاهرا شاد و دوست داشتنی به یک محله برون شهری نقل مکان می کنند. اما پس از مدتی مشخص می شود که آن ها با همسایگانشان رو راست نبوده اند و قصد واقعی شان از آمدن به آن مکان چیز دیگریست...
در سال 1966، دختری فراری بنام «کریستن» بعد از به آتش کشیدن یک خانه، دستگیر و در بیمارستان روانی بستری می شود. ماجرا از جایی آغاز می شود که کریستن در زیر دوش، روح زنی را می بیند و بعدا در میابد که او «آلیس لی هادسون» انترن نابکار سابق بیمارستان است که از مدتی پیش گم شده بود.
«مایکل» که به تازگی از مدرسه نظامی به خانه بازگشته است ، مادر خود را شاد و خوشحال در حال زندگی با دوست پسر جدیدش می بیند ، اما هر چه بیشتر می گذرد و دو مرد یکدیگر را بیشتر می شناسند بیشتر نسبت به هم بدگمان می شوند ، مایکل با تکیه بر شواهد خود سعی دارد اثبات کند که ناپدریش یک قاتل قدیمی است...
فیلم در سالهای اولیه دهه ی 20 میلادی اتفاق می افتد و داستان زندگی دو زوج به نامهای گردا (آلیشیا ویکاندر) و اینار (اِدی ردماین) را روایت می کند. گردا برای استفاده از مدل عکاسی زن، تصمیم به استفاده از اینار در لباس و شمایل زنانه می گیرد، اما اینار بزودی متوجه می شود هنگامی که لباس های زنانه را می پوشد احساس بهتری برای زیستن دارد. او تصمیمش را برای تغییر جنسیت قطعی می کند و آن را با همسرش در میان میگذارد...
«جیک تایلر» که یک نوجوان مغرور و سرکش است، در دبیرستان جدیدش وارد یک باشگاه مبارزه زیرزمینی می شود. او به کمک یک مربی کهنه کار، در مبارزه پیشرفت کرده و به رقیبی سرسخت برای قهرمان دوره گذشته مسابقات، «رایان مک کارتی» تبدیل می شود.
سه سال بعد از این که مایک در اوج موفقیت از زندگی استریپری خارج میشود، او و سایر پادشاهان تامپا برای رفتن به مایرتل بیچ به جاده میزنند تا در آنجا آخرین اجرای فوقالعاده خود را به نمایش بگذارند...
اودسا شهر کوچکی در تگزاس است که وضعیت خوبی ندارد و از نظر اقتصادی هم در حال مرگ است. تنها چیزی که مردم این شهر را به شوق می آورد پیروزی های تیم فوتبال دبیرستان شهر می باشد...