در اواخر قرن هفدهم،"آقای دو سنت کلمبو" متوجه می شود که در مدت غیبتش همسرش را از دست داده.در غم از دست دادن همسرش،او خانه ای کوچک در باغش ساخته و زندگی اش را وقف موسیقی و دو دخترش می کند.شایعاتی درباره او و موسیقی اش پخش شده و حتی به دربار "لویی چهاردهم" می رسد و...
وقتی همسر “سوزانه پویول” توسط کارمندانش به گروگان گرفته می شود، او کنترل تجارت خانوادگی را به عهده گرفته و ثابت می کند رهبری بی نظیر است. اما با از راه رسیدن معشوق سابقش، پیچیدگی وارد زندگی شخصی و حرفه ای او می شود...
مردی جوان که از یک فاجعه در دریا نجات پیدا کرده است به یک سفر پرماجرا و حماسی کشیده می شود. وی در حالی که همچنان در دریا آواره است، با یک بازمانده دیگر ارتباط برقرار می کند و این بازمانده کسی نیست جز یک ببر بنگال ترسناک!
«هملت» ( برانا )، پسر پادشاه دانمارک را به زادگاهش فرا می خوانند تا در مجلس ترحیم پدر و مراسم ازدواج مادرش ( کریستی ) با عمویش ( جیکوبی ) شرکت کند. هملت که پی برده عموی منفورش پدرش را به قتل رسانده، ابتدا خود را به دیوانگی می زند...
"سولانج" افسرده شده. خوراک کمی دارد، کمتر لبخند می زند، کمتر حرف می زند. همسرش رائول در تلاش است تا با قرار دادن یک غریبه به نام استفان در نقش معشوقش سولانج را نجات دهد...